کتاب‌های منتشرشده فارسی

جلد کتاب در همه شهرهای دنیا زنی هست

در همه شهرهای دنیا زنی هست، سومین مجموعه شعر نیلوفر شیدمهر به فارسی است. ک این مجموعه شامل بخشی از سروده های  نیلوفر بین سال های۲۰۱۶ تا ۲۰۱۱ است که دغدغه های وی درباره دل مشغولیها، چالشها و آرزوهای زنان ایرانی ساکن ایران و خارج کشور را بازتاب میدهد

 

سروده ای از این مجموعه

 

تن می‌دهی و تن نمی‌دهی

تن می‌دهی و تن نمی‌دهی

که عادتت داده‌اند به تن دادن

و معنا کرده‌اند

تنانگی‌ات را

در تن دادن

به نرینگی زندگی

تن می‌دهی و

تن نمی‌دهی

که بزرگت کرده‌اند

تا مادری ساکت

یا روسپیِ پُر‌‌سر‌و‌صدایِ

رویای مردان باشی

تن می‌دهی و

تن نمی‌دهی

به زخم‌هایت

که زندگی همیشه

از زخم بازی میان تنت

آغاز می‌شود

تن می‌دهی

و تن نمی‌دهی

و در این دوگانه‌گی‌ست

که خواب را

بر سالارانِ جهان

حرام کرده‌ای


in-the-garden-of-exile-2

 

 

 

 

 

 

 

سروده‌ای از این مجموعه

  • در باغ تبعید – برلین ۲۰۰۸

بعد ساعت‌ها در صف ایستادن
برای اولین بار
واردِ باغِ تبعید شدیم
مایی که سال‌ها
ساکنِ تبعید بودیم

برای دیدارِ دوستانم
به برلین رفته بودم وبچه‌ها
پوران وآذر گفته بودند
برویم موزه‌ی یهودی‌ها
برویم از باغِ تبعید دیدن کنیم

معمار دوباره ساخته بودش
برایمان
هندسه‌اش درست بود
پس وارد نشده تلف شدیم
در این گَشتگاه یادهای بی‌آب ‌‌و‌علف

و من دخترها را در آن آستانه گم گردم
مگر همیشه اینطورنیست
که آدم ها همدیگر را
وقتی به دنیای ندید‌ه‌ای پرت می‌شوند
گم می‌کنند ؟

در این فکرها بودم
که مجذوبِ باغ شدم
عجب باغی: نه درختی، نه گلی
نه پرنده ای، نه آسمانی، ناغافل
بی‌کس و کار شدم و می‌گشتم

تنها دیواره‌های سیمانی بلند بود
مسیری مارپیچ
و سربالایی نفسگیری که مرا
به دیوارهای بیشتری می‌رساند
در هزارتوی تله‌ی باغ بودم

خروجی در کار نبود
بیرون لحظه ی حال
هر مسیری  لوله می‌شد و مرا
بیشتر به درون می‌کشید

گاهی نفس‌نفس‌ِ دیگران را
می‌شنیدم، یا صدای پاهایشان را
همانطور که خودشان را به سختی
به جلو می‌کشدیند، گویی آن‌ها نیز
با هر گام زیرِ وزنشان دفن می‌شدند

بدجور در عرق می سوختم
با نومیدی به بالا نگاه کردم
و از خودم پرسیدم
این دیگر چه جهنمی است؟
آن ارواح گمشده‌ کجا هستند؟

باغ‌ها همه خوبند
مثلِ باغِ بهشت، تنها برای دیدار
نه سکونت، اگر خروجی در کار نباشد
چقدر در خود لوله می‌شوی و در عمیق‌ترین
نومیدی می‌میری

در امن و آسایشِ بهشت دفن شده بودم
چه وحشتی! یکی هم نبود
به او التماس کنم بیرونم بیاورد
خدا انگار تا این باغ را آفریده
خودش فلنگ را بسته بود
در این آخرین لحظه‌ی کفرگویی اما

چهره‌هایشان پیدا شد
دوستانم: دوستان دیرینه‌ی تبعید
پشت به دیوارِ خاکستری، درست در آستانه
همان‌جا که گمشان کرده بودم

اگر دخترها را یافته بودم
آن‌ها هم مرا
اگر بچه‌ها پیدا شده بودند
من پیدا شده بودم
چه سعادتی در انتها

آری چون موزه‌ها
تبعید یک چرخ‌و‌فلک است
راه خروجی همان دری است که از آن
روزگاری
وارد شدی


4406747

 

 

 

 

 

سروده‌ای از این مجموعه

دو نیلوفر

آینه مقابل آینه

او در برابر من

به خویش تا که مرا

بازتاب می‌دادم

 

نگاهش میانِ نگاهم

شعله لاله‌ی شعله

کدام او؟ کدام من؟

هیچ نمی‌دیدم

 

پیچک پیچیده به پیچک

بوسه بر لبِ بوسه

دو نیلوفر در برِ هم

خویشِ خویشتن بودم

 

موج در نوازش دریا

نور به آفتاب می‌تابید

ابر قطره‌ی باران

آسمان قطره‌قطره می‌بارید

 

شراب مستِ شراب

خوابِ او خواب مرا می‌دید

و غریقی درونِ غریقی

می‌شد غرق

 

گمم شده بود و

گم شده بودم میان گمی

میان آینه ‌می‌یافتمش

میان آینه ‌می‌یافت مرا

 

برهنه  برهنه

برهنه در توانِ برهنه

دو نیلوفر دربرِ‌‌هم

خودِ خودم بودم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Twitter picture

You are commenting using your Twitter account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s